پنجشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۹

مادر ...........

اولین پست این بلاگ رو می خوام با احترام به مقام رفیع مادر بنویسم.هفته پیش یکی از شبکه های ماهواره ای فیلم م مثل مادر رو پخش می کرد،از اون جایی که به فیلم های غمگین علاقه زیادی ندارم کامل نگاه نکردم ولی چند دقیقه آخر فیلم رو نگاه کردم اون قسمتی که اعضای آسایشگاه کنسرتی که یک سال براش زحمت کشیدن رو اجرا می کنن و خیلی حس و حال زیبایی بهم دست داده بود،در ضمن ضبطتش کردم،خلاصه براتون این ویدیو رو آپ کردم گفتم شاید دوست داشتید و نگاه کردین وتو این حس شریک بشین.




در ادامه هم مطلبی رو برای درک بهتر مقام مادر براتون میزام

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

نتیجه گیری اخلاقی :
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا که هیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند.
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر